Lilypie 3rd Birthday Ticker

۱ خرداد ۱۳۸۷

شایا و مانا مشعول بازی هستند و منوچهر داره کتلت درست میکنه
مانا: شایا ددی چه کار میکنه
شایا : ددی داره سیب زمینی و پیاز را در سیمان مخلوط کن میریزه

شایا در موقع بازی دنبال مانا میکنه و میگه: اگه منو گرفتی

شایا رفته سراغ پازل باباش و تمام تکه های پازل را از روی میز میریزه به اطراف اتاق
مانا: شایا چه کار میکنی
شایا: دارم یه سر به پازل ددی میزنم

پدر بزرگ شایا رفته بیمارستان
شایا : آقای دکتر داره از اون چوبها زیر بغل دادا میذاره
منظورش درجه تب بود

مانا: شایا داریم میریم باغ عمو نادر .بذار به صورتت کرم ضد آفتاب بزنم
شایا: سیبیل هام کرمی نشه

ژیلا و مانا دارن کفش های شایا را به پاش می کنند
شایا به مانا: یکیشو تو ببند
شایا به ژیلا : دوکیشو تو ببند

شایا: رایان گمون میکرد رفته

شایا رفته توی خانه لگویی اش و درش را بسته
شایا به مانا: من راه را بسته ام .تو گیر افتادی

نظرات:
شاياي عزيز! خوشحالم داري بزرگ و بزرگتر مي شي .. قدر مامان ناز و باباي مهربونت رو بدون و از زندگي ت لذت ببر و بخند و بگرد و مهربون باش... يهو دلم برات تنگ شد!
 
من قربون اون سیبیلهات برم فسقلی!
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]