۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
یک روز پسر عموی شایا – رایان- داشت می اومد خانه شایا.مانا به شایا گفت: بیا اسباب بازیهاتو مرتب کنیم ، رایان داره می آد. از اون روز هر بار مانا میگه : شایا بیا اسباب بازیهاتو مرتب کنیم .شایا میگه: رایان داره می آد
مانا شدیدا دنبال مهدکودک می گرده و با دوستاش راجع به مهد کودک خوب زیاد صحبت میکنه
شایا به ژیلا: ژیلا بیا "برنامه" مهدکودک را بهم بگو
شایا به منوچهر: ددی یک " پیشنهاد" دارم.بیا با لگو یک خانه بزرگتر بسازیم
مانا به شایا : بیا سرتو بذار روی سینه ام صدای قلبمو گوش کن
شایا بعد از گوش کردن: قلبت افتاده پایین
شایا پشت کامپیوتر نشسته و داره عکس می بینه
شایا با خودش: ای بابا ! چرا عکس ها نمیاد
شایا در مینی بولینگ سرزمین عجایب یک دور کامل بولینگ بازی میکنه.توپهاشو آرام قل میده به طرف نشانه بولینگها . درآخربازی " یک" نشانه بولینگ وسط می مونه. شایا از سر خط توپ را قل میده و دقیقا به نشانه بولینگ می خوره. همه کسانیکه در سالن بودن برای شایا دست می زنن!!شایا متعجبه که من این همه بولینگ بازی کردم . پس چرا این "یک دانه "را زدم برام اینقدر دست زدن؟!!ه
مانا شدیدا دنبال مهدکودک می گرده و با دوستاش راجع به مهد کودک خوب زیاد صحبت میکنه
شایا به ژیلا: ژیلا بیا "برنامه" مهدکودک را بهم بگو
شایا به منوچهر: ددی یک " پیشنهاد" دارم.بیا با لگو یک خانه بزرگتر بسازیم
مانا به شایا : بیا سرتو بذار روی سینه ام صدای قلبمو گوش کن
شایا بعد از گوش کردن: قلبت افتاده پایین
شایا پشت کامپیوتر نشسته و داره عکس می بینه
شایا با خودش: ای بابا ! چرا عکس ها نمیاد
شایا در مینی بولینگ سرزمین عجایب یک دور کامل بولینگ بازی میکنه.توپهاشو آرام قل میده به طرف نشانه بولینگها . درآخربازی " یک" نشانه بولینگ وسط می مونه. شایا از سر خط توپ را قل میده و دقیقا به نشانه بولینگ می خوره. همه کسانیکه در سالن بودن برای شایا دست می زنن!!شایا متعجبه که من این همه بولینگ بازی کردم . پس چرا این "یک دانه "را زدم برام اینقدر دست زدن؟!!ه
اشتراک در پستها [Atom]