۴ اسفند ۱۳۸۶
تولد 2 سالگی
تولدم خیلی خوش گذشت .جای همگی خالی بود.دوستام سینا و مازیار و رایان و تارا و آرش و مانی و شیوا و کیمیا وسامیار کوچولو همه اومده بودند.تازه 2 تا از دوستای جدیدم هم توی شکم ماماناشون اومده بودند
***

***
شکل کیکم یک قطار بود که من خیلی دوستش داشتم.
***

***
برای همین دلم نیومد با چاقو ببرمش.عوضش با دوستام ریختیم سرش و با انگشت و دست، کیک خوردیم.من با انگشت روی کیک نقاشی میکردم و خامه هاشو میکردم توی دهن عمو رامین!بعضی از دوستام هم مشت مشت با دستشون کیک می خوردن و بعضی هاشون هم با انگشت .خلاصه خیلی کیف داد.
***

***
اینجا هم تارا انگشت کیکیشو میده مازیار بخوره.آخه دوستام هم مثل خودم خیلی مهربان و با محبتن
***

***
این هم آخر و عاقبت کیکم.
***

***
البته من فکر می کردم که کسی دیگه از اون کیکه نخوره و بزرگتر ها هم خیلی باحال بودن و کلی کیک خوردن
خیلی به من خوش گذشت و کلی با دوستام و عمو رامین و عمو امیر و عمو بابک بازی کردم.آخر شب اینقدر با سینا بازی کردم و با هم حرف زدیم و حال کردیم که مدام دنبالش می کردم تا بغلش کنم
کلی کادوهای قشنگ هم گرفتم.البته چون اولین کادو که بازکردم، یک ماشین زرد و قشنگ بود ، زحمت باز کردن بقیه کادوها را دادم به مامانم و خودم مشغول بازی با ماشینم شدم! و هر چی مامانم گفت نمی خوای خودت کادوهاتو باز کنی؟ بهش گفتم نه تو باز کن! حتی وقتی دو تا جعبه بزرگ کادو مامان و بابام را بهم گوشه اتاق نشان دادند و گفتند نمی خوای بازشون کنی ببینی توش چیه ؟ راحت جواب دادم "نه" و رفتم دنبال بازی با دوستام!!ه
بقیه تعریف هام باشه برای بعد
***

***
شکل کیکم یک قطار بود که من خیلی دوستش داشتم.
***

***
برای همین دلم نیومد با چاقو ببرمش.عوضش با دوستام ریختیم سرش و با انگشت و دست، کیک خوردیم.من با انگشت روی کیک نقاشی میکردم و خامه هاشو میکردم توی دهن عمو رامین!بعضی از دوستام هم مشت مشت با دستشون کیک می خوردن و بعضی هاشون هم با انگشت .خلاصه خیلی کیف داد.
***
***
اینجا هم تارا انگشت کیکیشو میده مازیار بخوره.آخه دوستام هم مثل خودم خیلی مهربان و با محبتن
***

***
این هم آخر و عاقبت کیکم.
***

***
البته من فکر می کردم که کسی دیگه از اون کیکه نخوره و بزرگتر ها هم خیلی باحال بودن و کلی کیک خوردن
خیلی به من خوش گذشت و کلی با دوستام و عمو رامین و عمو امیر و عمو بابک بازی کردم.آخر شب اینقدر با سینا بازی کردم و با هم حرف زدیم و حال کردیم که مدام دنبالش می کردم تا بغلش کنم
کلی کادوهای قشنگ هم گرفتم.البته چون اولین کادو که بازکردم، یک ماشین زرد و قشنگ بود ، زحمت باز کردن بقیه کادوها را دادم به مامانم و خودم مشغول بازی با ماشینم شدم! و هر چی مامانم گفت نمی خوای خودت کادوهاتو باز کنی؟ بهش گفتم نه تو باز کن! حتی وقتی دو تا جعبه بزرگ کادو مامان و بابام را بهم گوشه اتاق نشان دادند و گفتند نمی خوای بازشون کنی ببینی توش چیه ؟ راحت جواب دادم "نه" و رفتم دنبال بازی با دوستام!!ه
بقیه تعریف هام باشه برای بعد
برچسبها: تولد
نظرات:
<< صفحهٔ اصلی
مانا جونم تو رو خدا عکسای تولد رو بریز رو سی دی چهارشنبه برام بیار!اینایی که گذاشتی که خیلی خوب شده.س
شایا جون. تولدت خیلی خیلی مبارک. دلم می خواست بیام تولدت اما مامانم می ترسید من سرما خورده باشم شما ها رو هم مریض کنم برا همین من رو نیاورد. بوس
شایا جونم تولدت مبارک. البته انگار یه کم زودتر جشن گرفتی. نه؟
من دعوتت کردم بیای از ترانه های دلخواهت بنویسی.
من دعوتت کردم بیای از ترانه های دلخواهت بنویسی.
تولد تولد اولدت مبارک! مبارک مبارک تولدت مبارکک ک ک ..
تولدت مبارک مرد کوچولو! چه جشن قشنگی..دهنم آب افتاد از اون کیک خوشمزه!
ماهی و مرغ و اردک تولدت مبارک
وندلا مینو و مامانش
تولدت مبارک مرد کوچولو! چه جشن قشنگی..دهنم آب افتاد از اون کیک خوشمزه!
ماهی و مرغ و اردک تولدت مبارک
وندلا مینو و مامانش
Mersi Shaya azizi be khatere kamente ghashanget toye weblagam.midoni manham 20 april 2 saleh misham!!hurrrrrrrrrrrrraaaaaaaaaa!!!hanoz maman nemidoneh che keiki mikhad baram dorost koneh! keike to ke kheili khoshkele..hamontor ke ghablan ham barat neveshtam.
che kare khobi ke hamegi ba dasteton keiko khordin!!! bos bos! ; D
Vendela Minoo va maman
ارسال یک نظر
che kare khobi ke hamegi ba dasteton keiko khordin!!! bos bos! ; D
Vendela Minoo va maman
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی
اشتراک در پستها [Atom]