Lilypie 3rd Birthday Ticker

۱۱ بهمن ۱۳۸۶

شایا خانه مامان بزرگشه و داره یک تراکتور نقاشی میکنه
شایا به ژیلا: فکر میکنی اگه دادا اینو ببینه غش میکنه؟!!ه

شایا از خواب پا میشه و به مامانش که کنارش نشسته میگه: تو برو اون اتاق بازی کن ،من بعدا میام!ه

مامان: شایا می خواهیم بریم بیرون .کدام کلاهت را می پوشی
شایا: کلاه دیگه

کلمات قصار
همابابا : هواپیما
ابس: اسب
قبل : قلب

***
سلام.دندان نوزده و بیستمم هم داره در میاد و خیلی هم درد دارن.یک قرار اتاق بازی داشتیم با دوستام .سینا و رایان و رادین1 و رادین 2 و سلین و شایان و پارسا و سامیار.خیلی خوش گذشت ولی من همه اش دم در اتاق بسته سینا بودم نمی فهمیدم که چرا وقتی اون همه اسباب ابزی قشنگ توی اتاقش هست ما باید توی پذیرایی با همدیگه بازی کنیم و هرچقدر مامانم برام توضیح میداد که قراره در اتاق ها بسته باشه من بازم دم در اتاق سینا بودم بلکه یک جوری بازش کنم.راستی جای مازیار و امیرعلی و سما هم خیلی خالی بود
دو تا دوست جدید هم دارم که تازه به دنیا اومدن: کامیار و هانا
تولد بابام هم بهم خیلی خوش کذشت.من بهش یک کادو دادم از طرف خودم.و اون هم که با کادو از طرف شرکتش اومد بهش گفتم: کادو مال منه؟ مجبور شد کتاب تخت جمشید ش را به من بده تا با عکس های اسب و گاری توش حال کنم.به هر حال من یک کادو دادم یکی ازش گرفتم!ه

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]