Lilypie 3rd Birthday Ticker

۱ بهمن ۱۳۸۶

مامان میاد پهلوی شایا می شینه روی زمین
شایا: برو اون ور بشین. دارم فکر میکنم!!ه

شایا توی خیابان دسته میبینه.مامان میگه: دسته. شایا شروع میکنه با حرارت به دست زدن!!ه

شایا برای هر شی کاربردهای مختلفی پیدا میکنه.مثلا یک چوب برمیداره و میگه : مثلا این جاروه.یا مثلا این گیتاره و باهاش بازی میکنه.
شایا رفته خونه مامان بزرگش و شمعدان چوبی و گردی را که تازه از آفریقا خریده اند، برداشته بالا ی سرش و در حال پرت کردن میگه: مثلا این توپه!!! ه
خوشبختانه مامان به سرعت میرسه و قضیه ختم به خیر میشه!!!ه

شایا رو به باباش: ددی فکر کن مازیار اومده یا نیومده؟!!!ه

شایا پشت سر مامانش قایم میشه و میگه: مانا من کجام؟!!ه

شایا به مامانش: مانا جورابمو درآر بکن!ه

مامان بزرگ شایا زنگ آیفون را از پایین میزنه
شایا: آخ جون.آخ جون

بابابزرگ شایا به علت کمر درد نمی تونه روی زمین بشینه
شایا توی خانه در حال بازی می دوه روی مبل میشینه و میگه: کمرم درد میکنه

شایا از بیبی تی وی یاد گرفته به انگلیسی بشمره
فان- تو- وی- فورک-فاو-سکس-سون-ایت-کایت-تن

نظرات:
خب خانم چرا میشینی رو فکر بچه؟! افکار بچه می ریزه به هم!!:)
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]