Lilypie 3rd Birthday Ticker

۱ خرداد ۱۳۸۶

خیلی از کارامو یادم رفته بنویسم مثلا دروازه میشم یعنی میایستم و سرمو میذارم روی زمین.پیر مرد میشم فقط به جای اینکه دستامو بذارم پشتم و قوز کنم و راه برم دستامو میذارم روی کونم.ببخشید باسنم
یه حرفهای بامزه ای میزنم مثل مامامانامانامانانانا که یعنی مامان مانا. ایییییییییییییین یعنی این چیه.تازگیها یاد گرفتم بگم ددر و از این کلمه خیلی خوشم میاد و وقت بیرون رفتن مدام از ته حلق داد می زنم ددر.صدای خوک را یاد گرفتم که بگم.وقتی میرم بیرون از دیدن ماشینهای بزرگ خیلی ذوق می کنم و به همه نشونشون میدم.چراغ قرمز و سبز را هم خیلی دوست دارم و با دستم نشون میدم که باید ماشینها وایستن یا بووووووو کنن.با مازیار و سینا هم کلی بازی می کنیم.یه روز با مازیار رفتیم سرزمین عجایب که به مامان و باباهامون خیلی خوش گذشت! البته به ما هم خیلی خوش گذشت و سوار قطار شدیم و رانندگی کردیم و من و مامانم سوار یه ماشین های فنجونی شدیم که مثل چرخ و فلک می چرخید و تازه من می خواستم خود ماشین ها رو هم بچر خونم که این مامانم سرش گیج می رفت واسه همین فرمان ماشین را محکم گرفته بود تا من نتونم بچرخونمش!!از سینا هم یاد گرفتم که از پله های سرسره ام بالا برم.در عوض بهش یاد دادم که بالای سرسره می تونه برقصه
گاهی مامان بزرگم سرشو میذاره روی زانوهای من تا لالا کنه منم تا می تونم ماچ مالیش میکنم

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]