Lilypie 3rd Birthday Ticker

۲۹ فروردین ۱۳۸۶

خیلی حوصله نوشتن نداشتم آخه مامان بزرگ و بابابزرگم رفتن مسافرت و من دلم خیلی تنگ شده و مدام بهونشونو می گیرم.کارهای جدید خیلی یاد گرفتم مثل فوت کردن. مدل رقصیدنم هم عوض شده و گاهی شبیه اسپانیایی ها می رقصم.در ضمن یاد گرفتم که خودم ضبط را روشن می کنم و پلی می زنم و اونوقت هر کسی که دورم باشه را مجبور می کنم که پاشه و برقصه.حتی پوران خانم که خونمونو تمیز می کنه
گاهی مامانمو صدا می زنم. و بهش می گم ماماما .هنوز نمی دونم مامانم چند تا ما داره؟ ولی به جای حرف زدن عاشقه صدا درآوردنم.مثلا هر بار یه چیزی از دست من یا مامانم می افتاد مامان می گفت افتاد. ولی من تکرار نمی کردم .دیروز یه چیزی افتاد مامانم گفت اوبس. از دیروز همه چیزا رو میندازم تا بگم اوبس! بقیه صداها رو هم در میارم مثل آآآآآآآآا. اااااااه. اییییییی و انواع صداهای دهنی و حلقی و حنجره ای
ازم بپرسین وزنت چقدره می گم ده.به توپ می گم بوو.اگه بهم بگن به چیزی دست نزنم میرم کنارش می ایستم و سرمو تکون می دم و می گم اه اه اه.میرم جلوی آینه قدی توی راهرو و کلی با خودم بازی می کنم و خودمو بغل می کنم و گاهی هم بوس می کنم
وقتی مامانمو ناز می کنم و بهم می گه وای چقدر قشنگ ناز می کنی خیلی خوشم میاد و سرمو می چسبونم بهش و بازم نازش می کنم
با سینا و مازیار داریم تمرین بازی کردن می کنیم.تا چند وقته دیگه بدون مامان و باباهامون هم می تونیم با هم بازی کنیم

نظرات:
مامان شايا سلام
مي شه يه سوال كنم؟ ممكنه بهم بگين اون شمعهايي كه كنارش يه خرس داره از كجا تهيه كرديد ؟ مرسي براي تولد يه كوچولو مي خوام
لطف مي كنيد
تنها
 
اون شمع ها را از قنادی گرین پارک توی خیابان دیباجی جنوبی نرسیده به صدر می گیریم.البته امیدوارم اسم شیرینی فروشی را درست گفته باشم.مامان شایا
 
مرسي از لطفت
ميرم سراغشون

تنها
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]