۱۸ بهمن ۱۳۸۵
دیروز توی یه مال یه دختر کوچولو که یه کم از من بزرگتر بود را دیدم که یه دونه بادکنک بنفش بزرگ توی دستش گرفته بود. من هم از بادکنک خیلی خوشم میاد.واسه همین افتادم دنبال دختره.مامان اینای دختره هم فکر کردن من دنبال دخترشون افتادم خیلی خوششون اومد و خیلی کیف کردن! یکی نبود بهشون بگه من فقط بادکنکش را می خوام!به
کماکان مشغول گفتن کلمات با حرف ب هستم.گاهی م یا د هم میگم. مثلا یه عروسک دارم که میگه : آی لاو یو. دیروز مامانم گفت بگو آی لاو یو. منم گفتم: مه.حالا مه چه ربطی به آی لاو یو داره به خودم مربوطه
یاد گرفتم اسباب بازیهامو پشت سرم قایم می کنم و یه دفعه میارمشون بیرون تا همه خوشحال بشن! وقتی هم که خودم خوشحال بشم دست می زنم.تازگیها هم والیبال بازی می کنم.یه چند روزی هم سرما خوردم ولی در عوض یاد گرفتم که فین کنم! سومین دندونم از پایین هم دراومده و دو تا دیگه هم داره در میاد.فعلا شش تا دندون دارم که به زودی میشن هشت تا.دارم شمع فوت کردن را هم برای تولدم تمرین می کنم
کماکان مشغول گفتن کلمات با حرف ب هستم.گاهی م یا د هم میگم. مثلا یه عروسک دارم که میگه : آی لاو یو. دیروز مامانم گفت بگو آی لاو یو. منم گفتم: مه.حالا مه چه ربطی به آی لاو یو داره به خودم مربوطه
یاد گرفتم اسباب بازیهامو پشت سرم قایم می کنم و یه دفعه میارمشون بیرون تا همه خوشحال بشن! وقتی هم که خودم خوشحال بشم دست می زنم.تازگیها هم والیبال بازی می کنم.یه چند روزی هم سرما خوردم ولی در عوض یاد گرفتم که فین کنم! سومین دندونم از پایین هم دراومده و دو تا دیگه هم داره در میاد.فعلا شش تا دندون دارم که به زودی میشن هشت تا.دارم شمع فوت کردن را هم برای تولدم تمرین می کنم
اشتراک در پستها [Atom]