Lilypie 3rd Birthday Ticker

۴ بهمن ۱۳۸۵

حرف زدنم پیشرفت کرده ولی هنوز هر چی با صدای ب باشه را تلفظ می کنم.مثل به به، که یعنی غذا و بیا ،که یعنی بیا پیشه من وبیبی، که یعنی بیبی تی وی. ببو، که صدای ماشین های پلیس و آتش نشانی و آمبولانسه و بع، که صدای گوسفنده و مقداری هم شبیه غرش شیره.صداهای شیر و الاغ و ساعت و ماشین را هم بلدم در بیارم که صداهای حلقوی هستن و قابل نوشتن نیستن.ماما را بدون صدا و با حرکات لب صدا می زنم و گاهی اگه بخوام خیلی خوشحالش کنم می گم ما.ددی را هم با انگشت نشونش می دم و احتیاجی به صدا کردنش ندارم .کلا هر چیز دیگه ای بهم بگن بگو ، می گم به.فعلا از 32 حرف فارسی به ب گیر دادم! به
اگه کسی مشکل خرابی وسایل الکترونیکی داره بیاد پیش خودم. دو تا از بلند گو های تلویزیون خونه مامان بزرگ و بابا بزرگم قطع بود، خودم درستشون کردم! به
دیروز حواسم نبود نزدیک ده قدم تنهایی برداشتم .ولی تازگیها زیاد می خورم زمین.آخه مامانم دقت نمی کنه که من عجله دارم، واسه همین دستم از دستش ول می شه.گاهی هم حوصله ام سر میره تا بزرگا بخوان از جاشون بلند بشن و دنبالم بیان، واسه همین خودم تنهایی راه می افتم که برم! به
دست و پا و شکم و زبون و دهن و دماغ و چشم و گوش و مو و لپ را بلدم و گاهی وسایلمو پشت سرم قایم می کنم.وقتی هم که کسی را خیلی دوست داشته باشم بوسش می کنم.مثلا دیروز که کتاب زرافه گردن درازمو خونه مامان بزرگم دیدم اینقدر خوشحال شدم که خم شدم کتابمو بوس کردم

نظرات:
من قربونت برم!به
 
شایا جان سلام برات دنیای زیبا و زندگی خوب آرزو میکنم قدر مامان و بابای خوبت رو بدون شاید یه روز اینا رو بخونی ...اون روز حتما برات خیلی جالب خواهد بود! عجب ابتکاری کردن این مامان و باباها
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]