Lilypie 3rd Birthday Ticker

۳۰ آذر ۱۳۸۵

هفته پیش مامانم را خیلی خوشحال کردم .چون تا اون موقع هر چی بهم می گفت بگو ماما، من می گفتم ددی!ولی با تلاشهای مامان بزرگم بالاخره کلمه بیا را یاد گرفتم و یه شب به مامانم گفتم ماما بیا.و کلی خوشحالش کردم. ولی خب از اون به بعد بهم بگن بگو مامان، می گم:بیا! در عوض پیشرفتم توی رقص حرف نداره.انواع تکون های دستی، گردنی و شکمی را بلدم. از خواب که پا میشم شروع به نانای می کنم یعنی برام ضبط را روشن کنید. توی ماشین، وسط بازی و هرجا که صدای موزیک بیاد می رقصم
توی خانه باید مدام دست مامانم را بگیرم و راه برم و همه جاهای خانه را کشف کنم ولی به هیچ قیمتی دوتا دستمو به مامانم نمیدم، فقط یه دستمو حق داره بگیره
خانه خاله شکیبا و عمو نادرهفته پیش خیلی خوش گذشت و من کلی برای مهمونها ذوق کردم! فقط جای دوستام خیلی خالی بود

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]