Lilypie 3rd Birthday Ticker

۲۵ مهر ۱۳۸۵

هفته پیش که رفتیم شمال برای اولین بار پاهامو کردم تو آب دریا.البته مامان و بابام منو از خواب بیدار کردن و بعدش پاهامو کردن تو آب. منم خیلی خوشم نیومد و ترجیح دادم که برم توی بغلشون و بخوابم ولی چون تاب را خیلی دوست دارم بعدش که رفتیم تاب بازی خوابم حسابی پرید و کلی سرحال شدم. آخه من عاشق تابم
یه شیشلیک حسابی هم خوردم.یعنی تو رستوران بابام یه شیشلیک داد دستم که باهاش بازی کنم و بذارم مامان و بابام غذاشونو بخورن. منم وقتی دیدم بابام داره شیشلیکشو می خوره منم شروع کردم به خوردن از گوشتاش تا استخونش.بعدش هم اصلا دوست نداشتم از دهنم درش بیارم
یه بار هم توی یه رستوران دیگه خوابم میومد و داشتم غرغر می کردم که گارسون رستوران کلی ترسید و اومد پهلوم گفت:ما خیلی نوکریم. یه وقت ما رو نزنی! اما من که نمی خواستم اونو بزنم فقط خوابم میومد.ولی بعدش با مامان و بابام کلی خندیدیم.عجب گارسون ترسویی بود
یه روزهم مازیار اومد بهم سر زد و خیلی خوش گذشت و کلی جداجدا بازی کردیم و بزرگا هم همش ازمون عکس گرفتن. اینقدر که فکر می کردم روی رد کارپت راه می رم
گاهی برای خودم دست دسی بازی می کنم ولی اگه مامانم بگه دیگه نمی کنم! ماهی میشم. یه جورایی بای بای می کنم. شب ها هم رسما توی تخت مامان و بابام می خوابم

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]