Lilypie 3rd Birthday Ticker

۱۷ مهر ۱۳۸۵


پنج شنبه شب خانه مازیار مهمونی بود.مهمونی بچه ها. پنج تا نی نی زیر یک سال بودیم.بزرگترها هم کارشان این بود که فقط بچه ها را بغل کنن و باهاشون بازی کنن.البته من فقط بغل خاله آلما رفتم(بغل خاله سوسو یادم نیست که رفتم یا نه)ولی طبق معمول دلم نمی خواست کسی به من توجه کنه تا اینکه آخر شب که مطمئن شدم کسی نمی خواد به زور با من دوست بشه سرحال شدم و یه عالمه جیغ کشیدم و با لگوهای مازیار بازی کردم و با اینکه قبل از من همه بچه ها یکی یک دور لگوها رو تو دهنشون کرده بودن من هم کلی از اونا را لیس زدم و خوردم
برای اولین بارژیلارا بوس کردم و خیلی خوشحالش کردم. بعدش هم تندی مامانم رو بوس کردم
توی بازی سرسری هم استاد شده ام واتل متل توتوله هم بازی می کنم یعنی دو تا دستامو میبرم بالا و میزنم به هرچی دم دستم باشه.از توپ بازی هم خیلی خوشم میاد مخصوصا اگه سه نفری بشینیم و توپ را به هم قل بدیم که اگه توپش خیلی بزرگ باشه هر دفعه که نوبت من باشه یه گاز هم از توپه میگیرم

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]