Lilypie 3rd Birthday Ticker

۳۰ مرداد ۱۳۸۵

من خیلی پسر خوبی هستم . پنج شنبه چهار ساعت و نیم مرا بردند خرید . از این مرکز خرید به اون یکی . صدام هم در نیامد . البته خیلی هم به من خوش گذشت چون دوباره رفتیم کافی شاپ ، من هم با یک دختر خوشگل دوست شدم و کلی با هم حرف زدیم . اصولاً من با خانم های خوشگل خیلی حرف می زنم ، طوری که مامان و بابام دهنشون باز می مونه ! آخر هم ساعت 5/9 شب که داشتیم بر می گشتیم خونه تو راه مامان و بابام یادشون اومد که ماهیچه برای سوپ من نخریده اند ! ولی من اصلاً صدام هم در نیامد و اصلاً به روشون هم نیاوردم
هفته پیش 22 شماره نشستم و 2 تا غلت پشت هم زدم ؛ همه سرلاک و فرنی ام را هم می خورم

نظرات:
!سلام شایا جان
؟میزونی
؟ سیم کشیت درسته
؟ لوله ها
؟ البته الان هر قدر نشت مشت داشته باشی هنوز خریدار داری

پسر خوب و گلکوب و محبوب و محجوبی هستی و این حرف نداره. فقط ار قول دایی چی از منشی هات که برات تایپ می کنن بخواه که همت کنن و اون یکی وب لاگ تصویری تو رو با این یکی پیوند برنن تا ما این قدر پس و پیش و عقب جلو نکنیم ..... هر پیوندی باشه اشکال نداره

اسکنه ای شکافی شکمی لوله ای مجاورتی و غیره

ما منتظر عکس های جدید هستیم این دوربین مامانت که دایما داره کار می کنه اگه یک هزارم از عکس هاش هم به ما برسه ممنون دار و تشکر مسلک و سپاس انگیز هستیم


: شایا جون بگمانم نوبت یه درس جدیده به روش دایی چی

می دونم بعضی وقت ها دوست داری بغلت کنن و تکونت بدن ..... و عجب کیفی داره مهندس جون ...... اما

می تونی بگی که تو رو بذارن روی زمین یا تختت و روی تو دولا شن و خودشون رو تکون بدن ....... راست به چپ و چپ به راست ...... این جوری هم تو عشق می کنی و هم اونا یه ورزشی می کنن.

:یه چیز مهم

! عجب اسم با حالی داره بابات
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]